جا خوش کردن ۳۰/۰۳/۱۴۰۰ by with بدون نظر جمعین (خُ. کَ دَ) (مص ل.)۱- در جایی به خوشی اقامت کردن.۲ – کنایه از: بسیار ماندن در جایی.
جا داشتن ۳۰/۰۳/۱۴۰۰ by with بدون نظر جمعین (تَ)(مص ل.)۱ – گنجایش داشتن، ظرفیت داشتن.۲- نگاهبان ساختن.۳- (عا.) سزاوار بودن.
جاجا ۳۰/۰۳/۱۴۰۰ by with بدون نظر جمعین ۱ – (اِمر.) آوازی است که بدان مرغ را به لانه رانند.۲- (ق مر.) جابه جا، مکان تا مکان.
جا گرفتن ۳۰/۰۳/۱۴۰۰ by with بدون نظر جمعین (گِ رِ تَ) (مص ل.)۱- در جایی استقرار یافتن.۲- جایی را به خود اختصاص دادن.
جا ۳۰/۰۳/۱۴۰۰ by with بدون نظر جمعین [ په. ] (اِ.)۱- مکان، موضع.۲- رختخواب، بستر.۳- منزل، مأوا.۴- ظرف، بشقاب.۵- قدر، منزلت. ؛از ~ دررفتن کنایه از: عصبانی شدن، خشمگین شدن. ؛~ تر است و بچه نیست کنایه از: فرد مورد نظر دررفته، آن شی ء از میان رفته.